کانت: نومن
نومن [= ذات معقول/noumenon ]
پیشینه
نومن از اصطلاحهای بنیادین نظام استعلائی کانت است. این اصطلاح با کتاب «نقد عقل محض» کانت به نحو اساسی وارد تاریخ فلسفه غرب شد. برخی معادلهای بکار رفته برای این واژه در زبان پارسی از این قرارند: «بود»، «ذات»، «شیء فی نفسه»، «ذات متأصل»، «ذات معقول».
افلاطون میان جهانِ ظاهریِ پدیدارهایِ محسوس و جهانِ حقیقیِ معقولِ مُثُل، فرق نهاد. از نظر وی، علم به امور متغیر، تعلق نمیگیرد؛ چرا که اگر امر ثابتی نباشد، ما چه چیزی را میخواهیم بشناسیم، تا انگشت بر چیزی بگذاریم بلافاصله زائل میشود، هم مشارٌ الیه و هم مشیر؛ بدینسان، اندیشیدن و سخن گفتن به نحو حقیقی نیز دشوار و بل محال مینماید. این همان مسألهای است که افلاطون را وادار به فرض جهانی ثابت مینماید؛ زیرا جهانی که در مرئی و منظر ماست، جهان محسوسها و متغیرهاست. از اینرو، افلاطون، جهانی ثابت و سرمدی را برای ما ترسیم میکند که متعلق واقعی شناخت است و فیلسوف، در پی آن جهان است.
ولف، فیلسوف آلمانی معاصر کانت، با قائل شدن به استمرار میان تصورهای واضح عقلی و تصورهای مبهم حسی، تمایز افلاطونی را از بین برد. کانت، کار ولف را نقد میکند و تمایز یادشده را احیاء میکند. اما نگاه وی به این دو جهان، کاملاً به عکس نگاه افلاطونی است. یعنی ارزش و حقیقتی را که افلاطون به جهان معقول میداد، کانت، به جهان محسوس میدهد.[1]
کانت
در آثار کانت، از سه عنوان برای «شیء ناشناختنی» سخن به میان آمده است: نومن، عین استعلائی،[2] شیء فی نفسه[3]. از اینرو، ما در ذیل مدخل نومن، جهت روشنسازی این مفهوم، به توضیح دو اصطلاح دیگر نیز میپردازیم.
نومن در مقابل فنومن [= پدیدار] است. فنومن، چیزی است که از راه تجربه حسی به ما داده میشود و بدینسان، متعلق شناخت ما میشود. نومن، امر شناختناپذیر است، و ما انسانها صرفاً در قلمرو فنومنها میتوانیم به شناخت نائل آییم:
پدیدارها[4] [یا ظواهر] مادام که به عنوان متعلقها بر حسب وحدت مقولات، اندیشیده شوند، فنومنها نامیده میشوند. اما اگر من اشیائی را فرض کنم که صرفاً متعلقهای فاهمه باشند و با وجود این، بتوانند در یک شهود داده شوند که مع ذلک یک شهود حسی نیست (بنابراین، بتوانند به وسیله شهود عقلی داده شوند)، آنگاه چنین اشیائی ذاتهای معقول [= نومنها] (معقولات) نام میگیرند.[5]
فنومن، چیزی است که از مجرای حس و خیال گذشته است و ذیل مقولات فاهمه گنجیده است. مقولات فاهمه به کثرات محسوس، وحدت میبخشند. نومن، چیزی است که نمیتواند از طریق تجربه حسی به ما عرضه شود، و صرفاً عقل ماست که بدان حکم میکند، و به اصطلاح، متعلقِ شهودِ عقلی است نه حسی؛ برخلاف فنومن که متعلق شهود حسی است.
در نظام استعلائی کانت، هر چیزی که بخواهد مورد شناخت ما انسانها قرار گیرد، و به اصطلاح، متعلق شناخت یا ابژه ما شود، باید از مجرای قوای ذهنی ما بگذرد. اولین مجرا، صور حسی مکان و زمان است. مکان و زمان، دو امر خارجی نیستند؛ بلکه صرفاً صورتهای حسی مایند که همه متعلقهای شناختی ما الزاماً در قالب این دو صورت حسی، شناخته میشوند. لذا ما شهودی نداریم که ورای این دو صورت باشد. بنابراین، کانت آنچه را که بدین طریق شناخته میشود، فنومن یا پدیدار مینامد تا آن را از شیء فی نفسه جدا کند. چرا که آنچه متعلق شناخت ما واقع شده است، شیء فی نفسه نیست، بلکه شیئی است که قوای ذهنی ما بر آن اعمال نفوذ کردهاند: از دالان مکان و زمان عبور کرده، و شاکلهسازی شده و نهایتاً ذیل مقولات فاهمه گنجیده است. همه این امور، کارهای قوای ذهنی مایند و ربطی به شیء در نفس الامر و حاق واقع آن، ندارند. بدینسان، کانت، قلمرو شناختی ما را به متعلقهای پدیداری محدود میکند و امکان شناخت نفس الامری را محال میداند.
از نظر کانت، بحث از پدیدارها که در مبحث «حسیات استعلایی» [در کتاب نقد عقل محض] مطرح شده است، واقعیت عینی «نومن یا ذوات معقول» را به دست میدهد. در این راستا تقسیم عالم به عالم محسوس و عالم معقول، حاصل میشود. تفاوت این دو عالم صرفاً به صورت منطقی شناخت واضح یا غیر واضح یک شیء واحد مربوط نمیشود، بلکه به اختلافی مربوط میشود که چگونه این دو عالم، میتوانند در اصل به شناخت ما داده شوند، و بر طبق آن اختلاف، این دو عالم نوعاً متفاوت میشوند. زیرا اگر حواس شیئی را صرفاً چنانکه پدید میشود بر ما عرضه میدارند، در این صورت این شیء باید در عین حال، فی نفسه یک شیء و متعلق شهود ناحسی باشد، یعنی متعلق فاهمه باشد. به عبارت دیگر، باید چنان شناختی ممکن باشد که در آن هیچ حساسیتی وجود نداشته باشد، چنان شناختی که به تنهایی واقعیت مطلقاً عینی دارد.[6] چنین شناختی اعیان را چنانکه فی نفسهاند به ما نشان خواهد داد، برخلاف شناخت تجربی که طبق آن، فاهمه از طریق حواس، صرفاً پدیدار اشیاء را به ما نشان میدهد. از نظر کانت، ما با ساختمان فعلی ذهنمان، اطلاعی از متعلق چنان شناختی که ورای صور احساس است و وابسته به شهود عقلی ماست، نداریم. برای ما انسانها شهود حسی تنها نوع شهود است.[7]
کاربرد ناروای اساسی نومنها، اسناد دادن ابژکتیویته [= عینیت، متعلق شناخت بودن] به آنهاست. کانت، دو صورت از عینیتبخشی یا «کاربرد ایجابی» ناروای نومنها را در عقل نظری، شناسایی میکند. نخست، کاربرد متعالی مفاهیم محض فاهمه مثل جوهر است، چنان که گویی اینها خودِ ذوات معقولاند یا حداقل، بر ذوات معقول، کاربردپذیرند. دوم، ناشی از این است که عقل، «متعلقات تجربه را در سلسلهای چنان ممتد تصور کند که هیچ تجربهای نتواند آن را به چنگ آورد» و از اینرو، «ذوات معقولی را در ورای تجربه جستجو میکند که بتواند زنجیره را بدان ملصق کند.» اینها ایدههای استعلائی خدا و جهان و نفساند که در بخش «دیالکتیک استعلائی» کتاب نقد عقل محض، تحلیل شدهاند.[8] طبق فلسفه استعلائی کانت، اسناد عینیت به ذوات معقول، باعث خطای نظاممند میشود.
چون شهود حسی بدون استثناء در باب همه اشیاء صدق نمیکند، برای متعلقهای دیگر و بیشتر جایی باقی میماند. این متعلقها به طور مطلق انکار نمیشوند، ولی به سبب فقدان یک مفهوم معین (چون هیچ مقولهای برای آنها مفید نیست) نمیتوانند به مثابه متعلقهایی برای فاهمه ما تصدیق گردند.[9] بدینسان، کانت جایی را برای انتخاب تصور متعلقهای نومنی یا توسعه مفاهیم فاهمه ورای شهود، باز میگذارد؛ انتخابی که کانت آن را در مفهوم علت نومنی به کار رفته در حل تعارضات عقل به کار میگیرد.
علیت نومن در عقل عملی کانت نیز مطرح میشود. علیت در ویژگی عقلیاش (علت نومنی) در باب اختیار، سوژه یکسانی است که از یک وجه میتواند متعین و موجَب شود، ولی از وجهی دیگر، آزاد است. کانت عبارت، «علت نومنی» را برای تصور علیت اختیار، به کار میبرد.[10] از طریق اصل اختیار، از ماهیت فاعلی که چنین علیتی بدان منسوب است، شناختی پیدا نمیکنیم، ولی مشکل را از سر راه بر میداریم، زیرا از سویی در تبیین حوادث موجود در عالم و در نتیجه در تبیین اعمال موجودهای متعقل نیز به سازوکار طبیعت حق میدهیم که تا بینهایت از مشروط به شرط صعود کند و در عین حال، از سوی دیگر، برای عقل نظری مکانی را باز نگه میداریم که چون این مکان، تهی یعنی معقول است، بتواند امر نامشروط را به آن منتقل سازد. عقل عملی محض، این جای خالی را با یک قانون مشخص علیت در عالم معقول (علیت همراه با اختیار) یعنی قانون اخلاقی پر میکند. عقل نظری از این طریق به هیچ شناختی دربارهی آن نمیرسد، بلکه فقط در خصوص یقینی بودن تصور ظنیاش از اختیار، که در اینجا واقعیت عینی قطعی، -هر چند فقط واقعیت عملی- تحصیل میکند، چیزی دستگیرش میشود.[11]
عین [= ابژه] استعلائی
کانت در ویراست نخست نقد عقل محض میان «عین استعلائی» و «ذات معقول» تمایز قائل میشود. وی در تبیین «عین استعلائی» میگوید:
همه تصورهای ما در واقع از راه فاهمه به گونهای عین، مربوط میشوند و چون پدیدارها چیزی جز تصورها نیستند، از این نظر، فاهمه پدیدارها را به یک چیز[12] همچون متعلق شهود حسی مربوط میسازد. ولی این چیز همچون متعلق یک شهود به طور کلی، تا آنجا که در این رابطه قرار گیرد، فقط «عین استعلائی» است. اما این عین به معنای یک چیز = X است که ما درباره آن هیچ اطلاعی نداریم و اصلاً (برپایه ساختمان کنونی فاهمهمان) درباره آن هیچ نمیتوانیم بدانیم؛ بلکه فقط چیزی است که به مثابه یک متضایف وحدت خوداندریافت میتواند به وحدت کثرات در شهود حسی خدمت کند. به وسیله این عمل وحدت، فاهمه کثرات را در مفهوم یک متعلق، متحد میسازد.[13]
از اینرو، کانت میگوید، مقولات، عین ویژهای را که فقط به فاهمه داده شده باشد بر ما عرضه نمیدارند، بلکه فقط بدان کار میخورند که عین استعلائی (مفهوم چیزی به طور عام) را به وسیله آنچه در حساسیت داده میشود، تعیین کنند، تا بدان وسیله پدیدارها تحت مفهومهای متعلقها به طور تجربی شناخته شوند.[14]
در جای دیگری از نقد عقل محض، که در هر دو ویراست آمده است، چنین آمده است:
کاملاً بر ما مجهول است که آیا این عین استعلائی در ما وجود دارد یا در بیرون از ما نیز موجود است، آیا همزمان با حساسیت رفع میشود، یا اگر حساسیت را کنار گذاریم، باز باقی میماند.
وی در ادامه تصریح میکند که اگر بخواهیم این عین را بدان سبب که تصور آن حسی نیست، «ذات معقول [= نومن]» بنامیم، ایرادی ندارد.[15]
شیء فی نفسه
متعلقهای بیرون از ما، جز تصورهای محض حساسیت ما که صورت آنها مکان است، چیزی نیستند. ولی متضایف به حق آنها یعنی «شیء فی نفسه» از راه تصورها نه هرگز شناخته میشود و نه هرگز میتواند شناخته شود.[16] از نظر کانت، هرچند ما نمیتوانیم متعلقهای شناختمان را به عنوان اشیاء فی نفسه بشناسیم، ولی حداقل باید بتوانیم به آنها به مثابه اشیاء فی نفسه بیندیشیم. زیرا در غیر این صورت، این گزاره بیمعنا به دست خواهد آمد که پدیدار، بدون چیزی است که پدید شود.[17]
کانت در تمهیدات، اشیاء فی نفسه را مترادف با نومن استعمال کرده است:
اگر مفاهیم فاهمه از متعلقهای تجربه دور شوند و به اشیاء فی نفسه[18] (نومنها) ارجاع داده شوند، هیچ معنایی نخواهند داشت.[19]
گفتنی است که فیشته نیز «شیء فی نفسه» را از نظر کانت همان «نومن» میداند.[20]
ایراد وارد بر «نومن» کانتی
ایراد اساسی بر نومن کانت این است که چطور شما از هستی اینها خبر میدهید؟ زیرا همین که میگویید، «نومن هست»، گونهای معرفت و شناخت است. کانت برای رفع این اشکال، بین دو مفهوم ایجابی و سلبی نومن تمایز مینهد.
اگر مقصود از اعیان معقول، اشیائی باشند که بدون هیچ گونه شاکلهی حساسیت به وسیله مقولات محض اندیشیده میشوند، در این حال چنین چیزی محال است. زیرا شرط کاربرد عینی همه مفاهیم فاهمه صرفاً شیوه شهود حسی ماست که بدان وسیله اعیان به ما داده میشوند. بدون این شیوه شهود، مفاهیم فاهمه هیچ رابطهای به هیچگونه عینی نخواهند داشت. حتی اگر غیر از شهود حسی، شیوه شهودی دیگر را نیز فرض گیریم، باز کارکردهای ما برای اندیشیدن در رابطه با آن شهود هیچ معنایی نخواهند داشت. اما اگر مقصود از اعیان معقول، فقط متعلقهای یک شهود ناحسی باشد که مقولات ما طبعاً در مورد آنها اعتبار ندارند و درباره آنها ما هیچ وقت هیچ شناختی نمیتوانیم داشت (نه شهودی، نه مفهومی)، آنگاه ذاتهای معقول بایستی تنها به این معنای سلبی پذیرفته آیند. زیرا آنها در این صورت صرفاً بیانگر این هستند که: شیوه ما در شهود نه به همه اشیاء، بل همانا صرفاً به متعلقهای حسهایمان مربوط میشود؛ پس اعتبار عینی آن محدود است.[21]
نومن به معنای ایجابی کلمه متعلق شهود عقلی غیر حسی است که امکان آن برای ما درکناپذیر است. نومن به معنای سلبی کلمه همان شیء است «از آن حیث که متعلق شهود حسی ما نباشد.» یعنی مفهومی محدود کننده است که از محدود بودن ما به عالم پدیدارها سر برآورده است. میتوان گفت نومن در معنای ایجابیاش مفهومی مابعدالطبیعی است که فکر ما به واسطه آن تلاش میکند به تصوری از نوع وجود اشیاء فی نفسه دست یابد. اما نومن در معنای سلبیاش مفهومی معرفتشناختی است که با ادعای محدود بودن شناخت ما به وجود آمده، بدون آنکه امری ایجابی جز همان محدوده معرفت حسی ما را مشخص کند.[22]
همین ایراد در مورد عین استعلائی نیز وارد میشود. کانت در نقد عقل محض، عین استعلائی را به عنوان علت پدیدارها معرفی میکند.[23] اگر ما همراه کانت تفاوت میان کاربرد تجربی و کاربرد محض مقولات را مشخص کنیم میتوانیم محتوای این جمله را نیز بیکموکاست و بدون هیچ دغدغهای درباره علت نیز بپذیریم. شیء فی نفسه از آن جهت که شیئی استعلائی است علت پدیدارهاست، اما در اینجا علت به معنای قاعدهای نیست که اطلاقش بر نسبت قانونمند میان پدیدارهاست. شیء فی نفسه، شیء عالم پدیدار نیست، بلکه یک تصور اولیه کلی است، چیزی است که اساس همه تعینهای دادهشدهی عالم پدیداری است، اما خودش هرگز عضوی از سلسله عالم زمانی و مکانی نمیشود. شیء فی نفسه واقعیت دارد، اما واقعیتش همانند پدیدارها در ادراک نیست. این گونه قضایای کلی درباره شیء فی نفسه نوعی تصور از شیء فی نفسه محسوب میشوند، نه آنکه معرفت به شیء باشند، چرا که معرفت عینی تابع اصولی است که تنها به متعلقهای عالم پدیدار تعین میبخشد. اینکه فاهمه شیء کلی نامتعینی را اساس همهی پدیدارها قرار داده باعث نمیشود که شیء فی نفسه آن چنانکه در نفس الامر هست شناخته شود.[24]
فیشته و هگل و دیگران
فیشته در درآمد یکم بر آموزه دانش مینویسد:
شیء فی نفسه مجعولی خشک و خالی است و هیچگونه واقعیتی ندارد.[25]
به طور کلی،
این ایده که اشیاءِ ناشناختنیِ فی نفسهای هستند، توسط یاکوبی و فیشته و شلینگ و هگل، رد شد.[26]
مفاد براهین پیچیده هگل علیه شیءِ ناشناختنیِ فی نفسه این نیست که فلسفة نظری دستیابی به حقایقی را فراهم می کند که از چنگ کانت و پیشینیانش گریخته بودند، بلکه این است که ذات اشیاء، همان ساختار منطقی آنهاست، که پذیرای پژوهش مفهومی و تجربی است.[27]
مطالعه بیشتر: وود، آلن، کانت، ترجمه عقیل فولادی، تهران: نگاه معاصر، 1396، صص 121-141. آلن وود در اینجا با تفکیک تفسیر علیتی از تفسیر اینهمانی به تفصیل از مزایا و معایب هر یک از این تفسیرها بحث کرده است.
واژههای کلیدی: نومن [= ذات معقول]، شیء فی نفسه، عین استعلایی، فنومن [= پدیدار].
[1] Caygill, Howard: A Kant dictionary. Oxford: Blackwell publishers, 1997, P. 302.
[2] transcendental object
[3] thing in itself
[4] appearances
[5] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، چاپ اول، تهران: امیر کبیر، 1362، ص 344-345، (A 249).
[6] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، ص 345، (A 249).
[7] همان، ص 348، (A 252).
[8] Caygill, Howard: A Kant dictionary. Oxford: Blackwell publishers, 1997, P. 302.
[9] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، ص 379، (A 288/B 344).
[10] کانت، ایمانوئل، نقد عقل عملی، ترجمه انشاء ا... رحمتی، چاپ دوم، تهران: نور الثقلین، 1385، ص 83.
[11] کانت، ایمانوئل، همان، صص 82-83.
[12] something
[13] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، ص 346، (A 250).
[14] کانت، ایمانوئل، همان، ص 347، (A 251).
[15] کانت، ایمانوئل، همان، ص 380، (A 288/B 345).
[16] کانت، ایمانوئل، همان، صص 110-111، (A 30/B 45)
[17] کانت، ایمانوئل، همان، ص 37، (B XXVII)
[18] things in themselves
[19] Kant, Immanuel, Prolegomena to Any Future Metaphysics, Translated by Gary Hatfield, Cambridge University Press, 1977, p. 66. See also p. 69.
[20] فیشته، یوهان گوتلیب، بنیاد آموزة فراگیر دانش، ترجمة سیدمسعود حسینی، تهران: حکمت، 1395، ص 120؛ [482].
[21] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، صص 377-378، (A 286/B 342).
[22] ماکس، آپل، شرحی بر «تمهیدات» کانت: مقدمه ای به فلسفه انتقادی، جلد اول: مسأله اصلی نظریه شناخت، ترجمه محمدرضا حسینی بهشتی، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1375، ص 161.
[23] کانت، ایمانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه م. ش. ادیب سلطانی، ص 379، (A 288/B 344)
[24] ماکس، آپل، همان، ص 162.
[25] فیشته، یوهان گوتلیب، بنیاد آموزه فراگیر دانش، ترجمه سیدمسعود حسینی، تهران: حکمت، 1395، ص 62.
[26] Inwood, Michael, A Hegel Dictionary, Blackwell, 1999, p. 288; Thing and Subject-Matter.
[27] Inwood, Michael, A Hegel Dictionary, Blackwell, 1999, p. 289; Thing and Subject-Matter.