اندیشه‌ورزی

مباحث تخصصی و مورد علاقه: فلسفه غرب، دین

اندیشه‌ورزی

مباحث تخصصی و مورد علاقه: فلسفه غرب، دین

[توضیح: نوشته ذیل از نگارنده پیشتر با همین عنوان در سایت شفقنا منتشر شده است که با توجه به برخی درخواستها، چه شفاهی و چه نوشتاری، جهت تفصیل مخصوصاً درباره عمار، اکنون اندکی مفصل‌تر ارائه می‌شود.]

سخنانی از جناب آقای سروش محلاتی در برخی از سایتهای خبری با عنوان «تقابل های عدالت خواهی علی(ع) با افراط گری های مریدان خود/ ناگفته های تاریخ از نقدهای امام علی بر رویکردهای مالک اشتر و عمار یاسر» آمده بود که از سیره میانه روی حضرت امیر (ع) یاد کرده بود و از افراط و تفریطهای زمانه وی. دست کم، دو مورد از کسانی است که طبق ظاهر سخنان ایشان، در شمار تندروهای یاران حضرت دانسته شده اند، شایسته درنگ است.

1. مالک اشتر

در قسمتی از سخنان آقای سروش محلاتی آمده است:

«انقلابیون ـ و از آن جمله مالک اشتر که با هزار نفر از کوفه آمده بود ـ خانه عثمان را در محاصره خود درآوردند و اجازه ورود آب هم به خانه او نمی‌دادند. (الامامه والسیاسه، ج1، ص38) و در همین شرایط بود که امیرالمؤمنین برای رساندن آب به خلیفه اقدام کرد. (امالی شیخ طوسی، ج2، ص325)»

تردیدی نیست که در میان انقلابیون علیه عثمان، افراطیونی بودند، اما پرسش این است که آیا همه انقلابیون افراطی بودند مثلاً معترضانی چون مالک اشتر یا عمار یاسر؟ رفتارهای مالک اشتر با عثمان و عثمانیان، چنانکه روایات تاریخی نشان می دهد به دور از احساسات افراطی گرایانه و از سر اندیشه بوده است. مثلاً در جریانی که مردم کوفه، سعید بن عاص والی عثمان بر کوفه را به شهر راه ندادند و مالک اشتر را (که والی عثمان او و یارانش را از کوفه به شام تبعید کرده بود) حاکم کوفه نمودند، مالک به نامه نگاری با عثمان پرداخت و به عثمان پیشنهاد داد که اگر عثمان، ابوموسی اشعری و حذیفه را حاکم کوفه نماید آنها بدین کار رضایت می دهند. بدین طریق، عثمان بدین دو نفر نامه نوشت و آنها را متولی امور کوفه نمود (البلاذری، انساب الاشراف، ج 5، صص 535-536) .

پرسش: آیا اگر مالک با شور و احساسات به کار دست می یازید، به نامه نگاری و مصالحه عقلائی با عثمان دست می زد در حالی که او و یارانش در زمان عثمان از کوفه به شام تبعید شده بودند؟

اینکه مالک در ماجرای قتل عثمان از خواستاران حذف بوده باشد به لحاظ تاریخی مسلم نیست. چنانکه برخی از مورخان نوشته اند هنگامی که کار به جایی رسید که کسی گمان نمی‌کرد چنان شود، و عثمان محاصره و تهدید به قتل شد، اشتر کناره گرفت، سپس حکیم بن جبلة سرکرده بصریها نیز کناره گرفت؛ ولی ابن عدیس و یارانش که مصری بودند به حصر عثمان پرداختند (تاریخ الطبری، ج 3، ص 411؛ الامین، اعیان الشیعه، ج 9، ص 41). امام علی نیز در نامه‌ای که به کوفیان نگاشته است خودِ برپاکنندگان جنگ جمل را ریزندگان خون عثمان می داند که اکنون مطالبه آن خون می کنند.(المفید، الجمل، ص140)

اینکه مالک از کشندگان عثمان نبود از گفتگویی که میان وی و جریر بن عبدالله بجلی رخ داده است نیز روشن می شود. جریر از طرف امیرالمؤمنین(ع) برای گفتگو به شام رفته بود ولی بدون دستابی به توفیقی برگشته بود. در اینجا مالک به امیرالمؤمنین(ع) گفت: ای امیر مؤمنان! اگر بجای او مرا فرستاده بودی بهتر بود و.... جریر با شنیدن این سخنان گفت: بخدا سوگند اگر تو می رفتی تو را می کشتند چرا که پندار آنها بر این است که تو از کشندگان عثمانی (الامین، اعیان الشیعه، ج4، ص 75.). لفظی که در این عبارت به «پندار» ترجمه شده است واژه «زعموا» است که به معنای گمان باطل است یعنی این گمان آنها باطل است.

بنابراین، هر چند مالک از معترضان به خلیفه بوده است اما خواسته‌های افراطی نداشته است و خواستار محاصره یا قتل وی نبوده است. ابن ابی الحدید (سنی معتزلی، شارح نهج البلاغه) در وصف مالک می نویسد: «وکان یجمع بین اللین والعنف، فیسطو فی موضع السطوة، ویرفق فی موضع الرفق» یعنی «مالک نرمش را با خشونت جمع می کرد. در جای سخت‌گیری، سخت می گرفت، و در جای نرمی، مدارا می کرد» (شرح نهج البلاغه، ج15، ص102). روشن است که این وصف دقیقاً برای شخص میانه‌رو بکار می رود و نه افراط‌کار یا تفریط‌کار. بالاتر از سخن ابن ابی الحدید، وصف خود امیرالمؤمنین (ع) است که در نامه‌ای خطاب به دو تن از امیران سپاهش می‌فرماید:

«من، مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهیانی که در فرمان شماست، امیر کردم. گفته او را بشنوید و از وی فرمان برید! او را چون زره و سپر نگهبان خود کنید که مالک را نه سستی است و نه لغزش، و نه کندی کُنَد آنجا که شتاب باید، و نه شتاب گیرد آنجا که کُندی شاید.» (نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 13، ص 279).

این توصیف حضرت امیر از مالک است که کاملاً بر میانه‌روی مالک صراحت دارد.

در قسمتی دیگر از نوشته آقای سروش محلاتی آمده است:

«در میان اصحاب امیرالمؤمنین بزرگانی بودند که از سرِ عشق به حضرت و به دلیل شدت عداوت نسبت به دشمنان وی، تقاضای برخورد‌های تند با دشمنان را داشتند و چه بسا توصیه‌های حضرت به رفق و مدارا، برایشان غیر قابل تحمل بود، مثلا امیرالمؤمنین با پایان یافتن جنگ جمل، اعلام عفو عمومی کرد و از تعقیب سپاهیان دشمن تعرض به مجروحان آنها را منع نمود، ولی این شیوه برای عماریاسر، سنگین بود، و به فرموده امام سجاد، او مردی تند و تیز بود، و لذا توقعات دیگری داشت: «ان ابا الیقظان کان رجلا حاداً». ولی امیرالمؤمنین فرمود: آن گونه که پیامبر بعد از فتح مکه با مشرکان رفتار کرد، با سپاه بصره برخورد می‌کنم. (شیخ طوسی، تهذیب، ج6، ص155) همین خصلت روحی و سیاسی سبب آن می‌شد که گاه این گونه افراد به رفتارهایی دست بزنند که خواسته یا ناخواسته با شیوه و سبک امیرالمؤمنین ناسازگار باشد، چه این که در جریان جنگ جمل، چنین اتفاقی به دور از چشم حضرت توسط مالک اشتر افتاد. ماجرا این است که یک بار ابوحمزه ثمالی به امام سجاد گفت چرا امیرالمؤمنین در جنگ جمل و در برخورد با مسلمانان طاغی، رفتاری برخلاف رفتار بزرگوارانه پیامبر با مشرکان داشت؟ بعد از فتح مکه پیامبر عفو عمومی اعلام کرد. امام سجاد بسیار ناراحت شد و فرمود: حضرت علی(ع) همان سیره پیامبر را داشت، ولی جریان این است که وقتی مالک اشتر فرماندهی خط مقدم را برعهده داشت امام به او کتباً دستور داد که فراریان را تعقیب نکند و مجروحان را آزار ندهد، نامه به مالک رسید و او آن را جلوی زین اسب خود قرار داد و به جنگ ادامه داد و اصحاب جمل را از دم درو کرد و تا خانه هایشان تعقیب کرد، و پس از آن نامه را برداشت و خواند و مضمون آن را به سپاهیان خود اعلام نمود! (کافی، ج5، ص33) اگر بعضی از مسائل در جنگ جمل اتفاق افتاده است کار مالک اشتر است و این را به پای حضرت علی (ع) ننویس. اینها جزو اصحاب امیر المومنین بودند و حضرت بسیار سعی می کرد که آنها را کنترل کند. یک افراطی گری در جبهه مقابل و در خوارج بود و یک افراطی گری در یاران و اطرافیان حضرت امیر وجود داشته است. چنانچه امیرالمومنین در طول 5 سال حکومتش با این گروه ها درگیر است.»

امیرالمؤمنین(ع) در نامه اش به مصریان درباره مالک فرمود: «...اگر گسیلتان دارد بکوچید و اگر فرمان به ماندن دهد بمانید، چرا که اگر اقدام کند یا از اقدام دست بدارد به امر من است....» (امینی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، ص 40). پرسش این است که اگر مالک، نامه حضرت را در جنگ جمل، طبق روایت مذکور آقای سروش محلاتی، مخفی کرده باشد و دستور تعقیب فراریان داده باشد، این امر با این توصیف امام از وی - که پس از جنگ جمل و صفین بوده است-  سازگار است؟ علاوه بر این، چنانکه شیخ مفید گفته است، حضرت، قبل از آغاز جنگ، فرمان نکشتن فراریان و آزار ندادن مجروحان و مواردی دیگر را نه با نامه بلکه با صدای بلند به لشکریان گوشزد کرده است (الجمل، ص182). با این حال، چه نیازی به نامه‌نگاری در وسط معرکه بوده است؟

همچنین پس از شهادت وی، امام (ع) فرمود: «خدا رحمت کند مالک را، او برایم چنان بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم.»(ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 98.) می دانیم که امام علی(ع) دقیقاً پا جای پای رسول خدا(ص) می‌گذاشته است حال اگر مالک، افراطی‌وار کار خود می کرده و بعد نامه حضرت را می خوانده است، چه وجه تشابهی برای این مقایسه امام باقی می ماند؟ اگر امیرالمؤمنین (ع) در طول 5 سال حکومتش با کسانی چون مالک اشتر و عمار -که در ادامه اندکی درباره وی خواهم نوشت- درگیر بوده است پس این تعریف و تمجیدها چه می شود و چرا تندروی! چون مالک را به سروقت حکومت مصر با آن اوضاع آشفته اش فرستاد؟ مالکی که چون خبر مرگش به امیر المؤمنین (ع) رسید فرمود: «مالک! مالک چه بود! به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد» (نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص 440، کلمات قصار، ش 443.)

روایتی را که آقای سروش محلاتی از کافی نقل نموده و در تهذیب هم آمده (از طریق کلینی و با همان سند کافی) با توجه به این قرائن طبعاً تضعیف می شود علاوه بر اینکه روایت مذکور چنانکه علامه مجلسی در مرآة العقول آورده است، سنداً نیز طبق مشهور، ضعیف است.

2. عمار یاسر.

در قسمتی دیگر از سخنان ایشان آمده است:

«در این حرکت انقلابی  از سردمداران و یکی از عناصر بسیار مؤثر عمار یاسر بود. بعد از پیروزی این انقلاب، امیرالمومنین حکومت را در دست گرفت و قصه صفین پیش آمد. روزی عمرو عاص نزد عمار یاسر آمد و نظر او را در مورد قتل عثمان جویا شد. عمار یاسر که خود روزی علم مخالفت را در مقابل خانه عثمان در دست داشت گفت: ما کار درستی کردیم و او مستحق قتل بود. اما با این کار ما راه هر جنایتی را برای شما باز کرد. مقصر این جنایت هایی را که امروزه اتفاق می افتد ما هستیم که این راه را باز کردیم. یعنی اینکه وقتی امیرالمومنین به ما گفتند عجله نکنید و آرام باشید و اینکه نمی دانید فردا ها چه خواهد شد، شور و عواطف انقلابی اجازه نمی داد که درست فکر کنند.»

«از حضرت پرسیدند که ماجرا انقلاب علیه عثمان چه بود؟ حضرت دو کلمه فرمودند که یک کلمه در مورد عثمان بود و کلمه دوم در مورد انقلابیون. در خطبه 30 نهج البلاغه آمده است؛ «اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الاْثَرَةَ وَجَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الجَزَعَ وَللهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فی المُسْتَأْثِرِ وَالجَازعِ» «استبداد ورزید،چه بد استبدادى، و شما ناراحت‏ شدید و از حد گذراندید و خداوند در این مورد حکمى دارد که درباره ‏«مستبدان‏» و «افراط گران‏» جارى میشود (و هر کدام به واکنش اعمال نادرست‏خود گرفتار مى‏شوند)» هم عثمان استبدادی بدی داشت و هم انقلابیون روش افراطی را در مقابله با او انتخاب کردند.»

چنانکه می‌دانیم از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق می چرخد هرجا که باشد، و قاتل عمار در آتش است. و نیز: چون مردم دچار اختلاف شوند پسر سمیه [نام مادر عمار که به همراه همسرش یاسر اولین شهیدان اسلام بودند] با حق است (الامینی، الغدیر، ج9، ص25).

اینکه گفته شود شور و عواطف انقلابی اجازه ندهد وی درست بیاندیشد با این روایتها ناسازگار است و به علاوه چنانکه نقل شد ابن عدیس و یاران مصری‌اش به حصر عثمان پرداختند و می‌توان طبق این روایت گفت که روایت نقل شده از گفتگوی عمار و عمروعاص نادرست است. و لذا اینکه عمار از قاتلان عثمان بوده است و قاتل و مقتول هر دو در مسیر خطا بوده اند و «و هر کدام به واکنش اعمال نادرست‏ خود گرفتار مى‏شوند» ناموجه می‌نماید؛ علاوه بر اینکه می‌دانیم عمار یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید شهادتی که پیامبر(ص) مژده اش را داده بود که «عمار تقتله الفئة الباغیة» (ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، صص ۲۵۱-253)، آیا چنین شهادتی را واکنش عمل نادرست عمار دانستن موجه است؟!!

سخن فرجامین

روح سخنان آقای سروش محلاتی که افراط و تفریط با سیره امیر مؤمنان (ع) ناسازگار است، سخنی موجه و به حق است. اما همه سخن در این است که دست کم دو مصداق مورد بحث یعنی مالک اشتر و عمار یاسر را نمی توان در میان تندروها قرار داد. علاوه بر اینکه اگر کسانی چون مالک و عمار را در جبهه تندروها بدانیم آیا تقویت جبهه تندروی نیست در حالی که با توجه به قرائن تاریخی و توصیفات پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) از آنها، در نسبت دادن چنین عنوانی بدانها با دشواری مواجه می شویم.

تأکید نگارنده در این نوشتار بر مالک و عمار بود اما در اینجا می خواهد اندکی پا فراتر نهد. یکی دیگر از تندروها در سخنان آقای سروش محلاتی، «محمد بن ابی بکر» دانسته شده است.

می دانیم که محمد بن ابی بکر (فرزند خلیفه اول) پس از درگذشت پدرش در دامان امام علی(ع) بزرگ شد [امیرالمؤمنین(ع) پس از درگذشت ابوبکر، با همسر وی یعنی «اسماء بنت عمیس» ازدواج کرد و بدین طریق محمد از حدود دو سالگی در دامان امام تربیت شد. اسماء قبل از ابوبکر، همسر جعفر طیار بوده است] و از ارادتمندان خاص آن امام بود. این امر گذشته از توصیفات حضرت امیر از وی، از طعنه‌های معاویه به وی نسبت به پدرش، در نامه‌های رد و بدل شده میان آنها به خوبی روشن می شود.

چنانکه مورخین گفته اند، حضرت امیر(ع) هنگامی که عثمان در تنگنا قرار گرفت نه تنها خودش از عثمان دفاع کرد بلکه دو فرزندش یعنی حسن(ع) و حسین(ع) را برای دفاع از او به خانه‌اش فرستاد (ر.ک: شهیدی، علی از زبان علی، ص64). حال پرسش این است که چگونه محمد ابن ابی بکر وقتی می‌بیند امام و دو فرزندش برای دفاع از خلیفه به در خانه وی آمده‌اند در پی قتل خلیفه برمی‌آید؟ در اینجا جمله طبری که مصریها را عامل قتل می‌داند تقویت می‌شود.

باز آنچه می‌تواند وجود یاران امیرالمؤمنین(ع) را در میان قاتلان تضعیف نماید توجه به این نکته است که برپاکنندگان جنگهای جمل و صفین، در پی انتساب قتل به این افراد بودند تا بدین طریق بتوانند حضرت را تضعیف نمایند و ناآگاهان از ماجرا را بفریبند و آتش جنگ را شعله‌ور نمایند. روشن است که از این طریق، بسی بافته‌های دروغین وارد جامعه می‌شده و به تدریج به صورت روایات تاریخی مکتوب نیز در می‌آمده است. از این رو، روایات و قصص تاریخی که نام خواص حضرت در میان قاتلان دانسته شده است از این نظر نیز می‌تواند به چالش کشیده شود.

در پایان، یادکردِ سخنی از معاویه را بجا می‌دانم که چون از شهادت مالک آگاه شد، گفت: «على را دو دست بود یکى در صفین بریده شد و آن عمار بن یاسر بود و دیگرى امروز که مالک اشتر است» (ر.ک: الثقفی، الغارات، ج 1، ص 262-264؛ امینی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، ص40).

نظرات  (۱)

خدا خیرتون بده
کاملا جامع و صحیح جواب این بنده خدارو دادید
وای بحال امثال این افراد که برای بازی های سیاسی و حزب خاص سعی دارن با تحریف تاریخ ، مثلا یک سری مساعل اون زمانو با چیزایی که در سال های اخیر اتفاق افتاده تطابق بدن و افرادی مث عمار و مالک رو شیعه مدیونشونه نسبت های دروغ بدن و خرابشون کنن .

پاسخ:
سپاس از حسن نظر شما. بله واقعیت همینه که بزرگانی مثل مالک یا عمار را نباید به سادگی با این و اون مقایسه کرد چرا که واقعاً افراد بزرگ و پاکی بودند  و به قول معروف «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» ولی متأسفانه امروزه مد شده که عده ای خودشونو به اونا منتسب می کنن و یک عده هم واسه نقد اونا، اینا را تخطئه می کنن.
البته تا جایی که به خاطر دارم آقای سروش محلاتی در تاریخی پس از این نوشته، مطالب دیگری هم در اثبات مدعای خویش بیان کرد، ولی نگارنده به دلیل مشکلاتی که برایم پیش آمد حتی فرصت مطالعه آنها را هم نیافتم چه برسد به اینکه بخواهم آنها را بررسی پژوهشی نمایم؛ فرصتی که متأسفانه هنوز فراهم نشده. غرض اینکه به مقتضای کار پژوهشی، باید سخنان بعدی ایشان نیز بررسی شود تا صحت و سقم مدعا روشن گردد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی