اندیشه‌ورزی

مباحث تخصصی و مورد علاقه: فلسفه غرب، دین

اندیشه‌ورزی

مباحث تخصصی و مورد علاقه: فلسفه غرب، دین

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۵
ارديبهشت
۹۸
نیک‌نامی
دعای حضرت ابراهیم (ع): واجعل لی لسان صدق فی الآخرین. (۸۴، شعراء)
و برای من در [میان] آیندگان آوازه نیکو گذار. (ترجمه مرحوم محمدمهدی فولادوند)
دعای جالب و شگفتی است به ویژه که گوینده آن "خلیل الرحمان" است. درخور اندیشیدن است که چرا چنان بزرگ‌مردی در پی نیک‌نامی در میان نسلهای آینده است؟ چرا نگفته من که خلیل الرحمانم، دگر چه حاجت به نام نیک نزد آدمیان فانی؟
شاید یک وجهش این باشد که نام نیک، مایه دنباله‌روی و الگوگیری از رفتارهای وی می‌شود و این یعنی با مرگ وی، پرونده کردارهای خوب همچنان باز می‌ماند و به اصطلاح سنتهای حسنه‌اش پابرجا می‌ماند.
باز در مورد سخن مردم بجاست که از نامه امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر (ره) یاد کنیم:
انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده.
و نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبانهای بندگانش جاری ساخت (نهج البلاغه، ترجمه مرحوم سیدجعفر شهیدی، ص ۳۲۶).
و گویا شگفتی این سخن بیش باشد چه اینکه تنها راه شناخت نیکان، نحوه یادکرد مردمان دانسته شده است؛
  • عقیل فولادی
۲۴
ارديبهشت
۹۸

منِ استعلائی [transcendental I]

درباره «من» یا «نفس،» از دوره یونان تاکنون، در مکاتب مختلف فلسفی، سخن به میان آمده است. افلاطون و ارسطو هر یک به معنایی قائل به تجرد نفس بودند. در فلسفه‌ی جدید، دکارت، در قرن هفدهم، قائل به سه جوهر شد، که یکی از آنها نفس است، یعنی نفس دارای وجود مستقل است. اهمیت نفس در فلسفه‌ی دکارت به اندازه‌ای است که دو جوهر دیگر، یعنی خدا و جسم، در مقام اثبات، از دل آن برون می‌آیند. در قرن هجدهم، هیوم (1776-1711م.) وجود جوهری «من» را به چالش کشید.[1]

مقصود این مقال، بحث کانت (1804-1724م.) راجع به این مسأله است. این بحث در فلسفه‌ی کانت از محوری‌ترین و در عین حال، مبهم‌ترین مباحث است. در اهمیت من استعلائی، همین بس که از سویی، در بحث استنتاج استعلائی مقولات، نقشی بی‌بدیل را ایفا می‌کند و از سوی دیگر، در بحث شخصیت و هویت انسان.

  • عقیل فولادی
۰۴
ارديبهشت
۹۸

هوسرل: اگو [= من، خود /Ego]

کل پدیدارشناسی چیزی نیست مگر خودوارسی[1] علمی از سوی سوبژکتیویته استعلائی، وارسی‌ای که نخست سرراست و لذا با خامی خاص خودش آغاز می‌شود، ولی سپس نقادانه به جدّ به لوگوس خودش می‌پردازد؛ خودوارسی‌ای که از فکت به ضرورتهای ذاتی می‌رود، [یعنی به] لوگوس آغازین که هر امر «منطقی» از آن نشأت می‌گیرد. ... بنیادهای وجود هر موجود عینی، در سوبژکتیویته استعلائی است؛  بنیادهای شناخت هر حقیقتی، در سوبژکتیویته استعلائی است، و اگر حقیقتی به خود سوبژکتیویته استعلائی مربوط شود، آن بنیادها را دقیقاً در سوبژکتیویته استعلائی دارد. مشروحتر اینکه: اگر این سوبژکتیویته، خودوارسی را به نحو نظام‌مند و جامع انجام دهد - و لذا به مثابه پدیدارشناسی استعلائی - آنگاه، ... هرگونه موجود «عینی» و هرگونه حقیقت «عینی»، [و] هرگونه حقیقت مشروع در جهان را، به مثابه قوام‌یافته در خودش، درمی‌یابد.[2]

  • عقیل فولادی